ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
داستان زیبایی از کتاب«احیاء علوم الدین»امام محمد غزالی رحمه الله
در مورد جوانی که نزد پیامبر(ص) می رود و از ایشان اجازه زنا می خواهد
در احیاء علوم الدین امام غزالی رحمه الله آمده که:«پسر جوانی نزد پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - آمد و گفت: «ای پیامبر خدا، آیا به من اجازه عمل زنا می دهید؟
مردم بر سر او فریاد کشیدند و پیامبر - صلى الله علیه وسلم - فرمود: «او را به من نزدیک کنید! پس [آن جوان] به ایشان نزدیک شد، و در کنار پیامبر - صلى الله علیه وسلم - نشست. پیامبر فرمود: «ای جوان! آیا این کار را برای مادرت می پسندی؟
جوان گفت: نه، فدایت شوم. پیامبر - صلى الله علیه وسلم - فرمود: مردم هم همین طور هستند، این کار را برای مادرانشان نمی پسندند. آیا این کار را برای دخترت می پسندی؟ گفت: نه، فدایت شوم. پیامبر - صلى الله علیه وسلم - فرمود: مردم نیز، چنین اند این کار را برای دخترانشان نمی پسندند. فرمود: آیا این کار را برای خواهرت می پسندی؟ گفت: نه، فدایت شوم. و ابن عوف ا دامه این حدیث را ذکر کرده تا اینکه عمه و خاله را نیز آورده است و این در حالی بود که آن جوان درباره هر یک از آنها پاسخ می داد: نه، فدایت شوم. و پیامبر - صلى الله علیه وسلم - می فرمود: «مردم هم همین طورند، آن را دوست ندارند و نمی پسندند» سپس پیامبر - صلى الله علیه وسلم - دست مبارکش را بر روی سینه آن جوان گذاشت و فرمود: «خداوندا! قلبش را پاک و تطهیر گردان، گناهش را ببخش و او را پاک دامن بدار».
منبع:
احیاء علوم الدین، امام غزالی، ج 2، ص 293.