وهابیت چیست؟
وهّابیت همان واژة است که از سالهای متمادی باعث ایجاد تفرقه میان امّت اسلامی گردیده و سبب بدنام گردیدن خیلی از علماء و دانشمندان اسلامی شده است. غالباً مردم ما وهّابیت را نسبت به شیخ محمد بن عبدالوهاب - رحمه الله - می دهند، و بعضاً هم که خیلی بلندپروازی می نمایند و ادّعای علم و دانش می کنند، می گویند: وهّابیت درختی است که شیخ الاسلام ابن تیمیه - رحمه الله - آنرا غرس نموده و شیخ محمدبن عبدالوهاب - رحمه الله - آن را پرورش داده و آن را آبیاری نموده است امّا اینکه تا چه حدی این اقوال قابل قبول است باید پیرامون موضوع بحث نمود
شرح حال مختصر در مورد شیخ محمد بن عبدالوهاب - رحمه الله -1ـ یکی اینکه می گویند گویا ایشان گفته اند که عصای من سودمندتر از پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - است (معاذالله).
2ـ گویا اینکه ایشان به مقام و کرامات علماء و صالحین معتقد نبوده اند.
3ـ گویا اینکه ایشان شفاعت پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - را قبول ندارند.
4ـ می گویند، ایشان مردم را از زیارت قبرپیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - و بقیه مسلمانان منع می نموده است.
5ـ گویا اینکه شیخ معتقد به صلوات فرستادن به پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - نبوده است.
6ـ می گویند که ایشان به کتب ائمه اعتنای نمی کردند و خودشان را مجتهد معرفی می نموده اند.
7ـ گویا اینکه شیخ - رحمه الله - مسلمانان را از چند قرن پیش، بجز کسانی را که هم رأی ایشان بودند تکفیر مینموده اند.
8 ـ می گویند که ایشان گفتند که اگر می توانستم قُبَّة حضرت رسول اکرم - صلى الله علیه وآله وسلم - را تخریب می کردم.
9 ـ گویا اینکه شیخ - رحمه الله - گفته اند که اگر می توانستم ناودان (طلائی) خانة کعبه را برمی داشتم و بجای آن ناودان چوبی می گذاشتم.
10ـ می گویند که شیخ محمدبن عبدالوهاب - رحمه الله - به تجسیم برای الله - جل جلاله - قائل بوده است و غیره ... همة اینهای که ذکر گردید و دیگر افترءاتی که به ایشان نسبت می دهند بی اساس و بی بنیاداست زیرا اگر کسی از نزدیک با ایشان و عقیدة شان آشنائی پیدا نماید در خواهد یافت که چنین افتراءاتی در هیچ یک از کتب شیخ - رحمه الله - وجود ندارد.
آنچه شما در فوق پیرامون شبهات وارده بر شیخ محمد بن عبدالوهاب - رحمه الله - خوانده اید برگرفته از کتاب خودشان بنام (الرسائل الشخصیة) که این کتاب پیرامون عقیدة شیخ - رحمه الله - بحث می نماید، می باشد؛ جالب اینکه این شبهات درزمان حیات شیخ - رحمه الله - به ایشان نسبت داده شده است. روی این اساس، کتاب مذکور به تعداد 51 نامه از نامه های اعزامی شیخ - رحمه الله - است که برای مخالفین شان در هر گوشة جهان فرستاده شده است؛ برای کسیکه می خواهد پیرامون این موضوع تحقیق نماید، خواندن این کتاب حتمی است.
در اینجا لازم می بینم که بعضی از کتب شیخ را معرفی نمایم:
«1 ـ کتاب التوحید
2 ـ الأصول الثلاثة
3 ـ آداب المشی إلى الصلوة
4 ـ أحادیث الفتن والحوادث
5 ـ أصول الدین الإسلامی مع قواعده الأربعة
6ـ الرد على الرافضة
7 ـ الرسائل الشخصیة
8 ـ عقیدة الفرقة الناجیة، أهل السنة والجماعة
9ـ مختصر السیرة و غیره ... ».
شبهة دیگری هم است که بعضی از مخالفین پیرامون شیخ - رحمه الله - وارد می نمایند و برای تخریب چهرة دعوت شیخ - رحمه الله - از این حَرْبَه استفاده می نمایند، پیرامون حدیث (نجد قَرْن الشیطان) است. از سخن پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - سوء برداشت می نمایند و تلبیس با سخن پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - می کنند. اینجا لازم است که پیرامون این موضوع هم بحث کوتاهی داشته باشیم.حدیث (نجد قَرْن الشیطان) چیست؟
پیرامون این موضوع باید چند نکته را فراموش ننمود:
2ـ زمانیکه فهمیده شدکه نَجْد به هر زمین مرتفع اطلاق می گردد، بناچار باید برای معلوم کردن منطقة نَجْد، مراد حدیث مزبور از روایات دیگر و اقوال علماء استفاده نمائیم تا مطلب برایمان واضح گردد. در این مورد روایات دیگری است که روشن می گردد مراد از نَجْد همان منطقة عراق است، بعنوان مثال به احادیث ذیل توجه فرمائید:
1ـ این حدیث را امام بخاری - رحمه الله - درصحیح خودشان از ابن عمر - رضی الله عنهما - روایت می نمایند که پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - «أَنَّهُ قَامَ إِلَى جَنْبِ الْمِنْبَرِ فَقَالَ الْفِتْنَةُ هَا هُنَا الْفِتْنَةُ هَا هُنَا مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ أَوْ قَالَ قَرْنُ الشَّمْسِ». (حدیث شماره 7092)
2-در روایت دیگری که امام مسلم - رحمه الله - آن را در صحیح خودشان از ابن عمر - رضی الله عنهما - روایت می کنند که ایشان از پیامبر - صلى الله علیه وآله وسلم - در حالیکه روی بطرف مشرق کرده بودند، شنیدند که می فرمودند: أَلَا إِنَّ الْفِتْنَةَ هَاهُنَا، أَلَا إِنَّ الْفِتْنَةَ هَاهُنَا، مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ (حدیث شماره 2905) «بایددانست که طرف مشرق مدینه، عراق قراردارد نه نجدی که مشهوراست» باز هم امام طبرانی - رحمه الله - در المعجم الکبیر حدیث دیگری روایت می کنند که برای واضح شدن مطلب خوب است آنرا نیز دراینجا درج نماییم: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَعَا نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسَلَّمَ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی صَاعِنَا وَمُدِّنَا، وَبَارِکْ لَنَا فِی مَکَّتِنَا ومَدِینَتِنَا، وَبَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا وَیَمَنِنَا، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، وَعِرَاقِنَا، فَقَالَ: إِنَّ بِهَا قَرْنَ الشَّیْطَانِ، و نبح الْفِتَنِ، و إِنَّ الْجَفَاءَ بِالْمَشْرِقِ».
(حدیث شماره 12388) از این روایات بصورت واضح دانسته می شود که مراد از نَجْد در حدیث مورد بحث همانا عراق است، علماء و محدثین عموماً نظرشان پیرامون این حدیث همان عراق است؛ در ضمن فتنه های برخاسته از عراق نیز نشان دهندة آن چیزی است که مراد ما در اینجا است؛ بعنوان مثال: نقشة شهادت حضرات عثمان، علی و حسین - رضی الله عنهم - از عراق طرح ریزی شد، اختلاف میان مسلمین در صِفِّیْن و جَمَلْ از عراق ظهور کرد، فتنة قرامطه ها، رافضی ها و مغول ها و غیره فتنه ها و فسادها همه مهدا ظهور آنها عراق است.
3ـ آنچه که در ذم و یا مدح اماکن می آید چرا باید به اشخاص انتساب گردد؟ این عمل درست نیست؛ بعنوان مثال، در احادیث فوق عراق ذمّ شده است، حال زمانی ما می بینیم از نخبگان علماء، فقهاء، زهّاد و محدّثینی مثل امام ابوحنیفه - رحمه الله - سفیان ثوری - رحمه الله - و غیره از بزرگان در آنجا زیست داشتند، بناءً آنچه در ذمّ عراق آمده برای ایشان سرایت نمی کند.
وهّابیت درقرن دوّم هجری قمری توسط شخصی بنام عبدالوهّاب بن عبدالرحمن بن رستم خوارجی أباضی در شمال أفریقا و اندلس ظهور کرد، این شخص گروهی را تشکیل داد که آنرا مسمّی به وهّابی نمودند، خود و پیروانش عقاید مزخرفی داشتند، خیلی از احکام دینی را زیر پا نموده و لغو کردند، این گروه با اهل سنت تفاوت داشتند، از آنجائیکه این گروه از أفریقا پا فراتر نگذاشت، بناءً این مطالب را می توان از کتب تاریخ اهل مغرب جستجو نمود، بعنوان مثال:
«1ـ الفرق الإسلامیة فی شمال أفریقا «صفحة 250» 2ـ تاریخ شمال أفریقا ـ جلد 2 صفحات 40 الى 50 ـ 3 ـ المغرب الکبیر، العصرالعباسی «4/ 551 و 552». به هرحال، این اساس و بنیاد این گروه ضالّه می باشد.
نکته:
جواب از دو طریق است:
1ـ همچنانکه قبلاً بیان کردیم بانی وهّابیت کسی دیگری است
2ـ آنچه در بعضی از کتب اهل مغرب است وقتیکه دیده می شود این دروغ را افشاء می نماید، بعنوان مثال: آنچه را احمدبن محمد الونشریسی - رحمه الله - درکتابش «المعیار المعرب فی فتاوى أهل المغرب (11/ 168)» آورده است ذکر می نمایم، وی می نویسد: از شیخ علی بن محمد اللخمی - رحمه الله - دربارة مردم سرزمینی که وهّابیان برای آنها مسجدی ساخته اند، سؤال شد که حکم نمازخواندن در آن مسجد چیست؟ (سؤال در کتاب المعیار به شکل گسترده تری مطرح شده است) شیخ اللخمی - رحمه الله - در جواب چنین می گوید: «این فرقه از خوارج، گمراه و کافر هستند، خداوند ریشة آنها را از زمین برکَند؛ باید مسجد ویران شود و آنان از سرزمین مسلمانان دور گردند».
حال اصل سخن اینجاست که شیخ الونشریسی - رحمه الله - درسال 914 هـ ق از دنیا رفته است و شیخ اللخمی - رحمه الله - درسال 478 هـ ق دنیا را و داع گفته است، ولی شیخ الاسلام ابن تیمیه - رحمه الله - درسال 728 هـ ق دارفانی را ترک کرده است و شیخ محمدبن عبدالوهّاب - رحمه الله - در سال 1206 از دنیا رخت سفر بربسته است؛ یعنی اینکه شیخ اللخمی - رحمه الله - (فتوی دهنده) 250 سال قبل از شیخ الاسلام - رحمه الله - فوت نموده است، و تفاوت تاریخی بین شیخ محمدبن عبدالوهّاب - رحمه الله - و شیخ الونشریسی - رحمه الله - 292 سال و تفاوت زمانی شیخ محمدبن عبدالوهّاب - رحمه الله - باشیخ اللخمی - رحمه الله - 728 سال بوده است؛
حال سؤال اینجاست که آیا شیخ الونشریسی - رحمه الله - و شیخ اللخمی - رحمه الله - غیب می دانستند که چندین قرن بعد از خودرا فتوی بدهند؟ هرگز چنین چیزی قابل قبول نیست؛ بناءً در اخیر نتیجه می گیریم که نسبت وهّابیت بسوی شیخ محمدبن عبدالوهّاب - رحمه الله - و شیخ الاسلام ابن تیمیه - رحمه الله - کاملاً غلط و مخالف باعقل و تاریخ می باشد، بلکه وهّابیت همان روشی است که عبدالوهّاب رستمی آنرا پایه گذاری نمود
جواب این سؤال می تواند عناوین ذیل باشد:
با عرض تأسف بعضی از مسلمانان ساده لوح که بیخبر از دسیسة استعمارگران بودند این تبلیغات دشمن را قبول نموده، داعی و بوق تبلیغاتی بی اساس استعمار شدند.
براساس آنچه در بحث های قبل از تحقیقات گذشت، نتیجه می گیریم که امروزه در جهان وهّابیتی وجود ندارد، بلکه دعوت عبدالوهّاب رستمی در همان قرن دوّم از منطقة افریقا پا فراتر نگذاشت، دعوت و پیروانش در همانجا در نطفه خفه گردیدند، و این وهّابیتی که امروز مروّج است و آن را به شیخ محمدبن عبدالوهّاب - رحمه الله - و یا به شیخ الاسلام ابن تیمیه - رحمه الله - نسبت می دهند در بحث های قبل دروغ بودن آنرا واضح نمودیم.
پس چرا بعضی ها وهّابی می گویند؟
یک ضعف عمدة که امروز بعضی از مسلمانان دارند، اینست که برخی از مطالب شایع شده را بدون تحقیق پذیرفته و دنبال می نمایند؛ واقعیت امر اینست که امروزه وهّابیت به واژة درآمده که دشمنان پیرامون این کلمه کارهای ذیل را انجام می دهند: